اشعار فائزه زرافشان

  • متولد:

خوشا وقت دیدار، باران بگیرد / فائزه زرافشان

دل است و دریغا که سامان بگیرد
غم است و محال است پایان بگیرد

پریشان و گریان رسیدم که یک دم
سرم را ضریحت به دامان بگیرد

رسیدم که چشمان غم‌دیده‌ام را
تماشای این صحن و ایوان بگیرد

رسیدم که در بزم زائرترین‌ها
به آهی، دل مرده‌ام جان بگیرد

رسیده‌ست شاعر که دست تمنا
به دامان شاه خراسان بگیرد

خودت گفته بودی که حتی نمک را
گدا باید از دست سلطان بگیرد

به جز اشک، عاشق چه دارد بگوید؟
خوشا وقت دیدار، باران بگیرد

به غیر از غمت ، این غم پاک و روشن
بگو هر چه اندوه پایان بگیرد
 
73 2 5

منم که دیده به فردای روشنی دارم / فائزه زرافشان


زنم که آینگی حسن انتخاب من است
زبان مادری ام شعر بی نقاب من است

به لمس شاپرکی تازه می شود جانم
خمیدن قد گلبوته ای عذاب من است

همین تبسم آرام، چای عطرآگین
همین نشاندن گل، کار پرثواب من است

همین حضور، همین از نفس نیفتادن
به روز واقعه معنای انقلاب من است

سؤال می کنی از حاصل صبوری هام
و خنده های خوش کودکم جواب من است

منم که دیده به فردای روشنی دارم
و چشم کودک من سوی آفتاب من است

منم که می شکفم در زلال پاکی ها
که خار چشم همه دشمنان حجاب من است
 

305 2 5

دستاس چرخ می‌خورد و نوحه می‌کند / فائزه زرافشان

دنیا چه کرد با غزل عاشقانه‌ات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانه‌ات

ای کوه غم که روی زمین راه می‌روی
تابوت کیست نیمۀ شب روی شانه‌ات؟

غم شعله می‌کشد به بلندای آه تو
آتش نشست بر در و دیوار خانه‌ات

بگذار سر به سجده نهم، گریه سردهم
بر ساحل بلند غم بی‌کرانه‌ات

بی‌تو تمام شهر به بن‌بست می‌رسد
بانو چقدر کرده دل من بهانه‌ات

شلاق باد بسته نگاه پرنده را
گم می‌شود مسیر تو و آشیانه‌ات

دستاس چرخ می‌خورد و نوحه می‌کند
با اشک‌های گندمی دانه ‌دانه‌ات...
 

574 0 3.4

چه آتشی‌ست که در حرف حرف آب نشسته / فائزه زرافشان

چه آتشی‌ست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونه‌ها گلاب نشسته؟

صدای آه بلند است گوشه گوشۀ تکیه
چه ناله‌هاست که در روضۀ رباب نشسته

کدام سو بدود چشم‌های خستۀ این زن
که در مسیر نگاهش فقط سراب نشسته

«چه کرده‌اند که زیر عبا می‌آوری‌‌اش؟ آه!
چه کرده‌اند که در چشم‌هاش خواب نشسته؟

چه دیر می‌گذرد! کو صدای گریۀ اصغر؟»
میان خیمه زنی غرق اضطراب نشسته

کشیده روی سرش باز چادر عربی را
درست مثل سؤالی که بی‌جواب نشسته

کسی نگفت در آن سرزمین چه دیده که یک سال
رباب یکسره در زیر آفتاب نشسته
1221 0 3.5

بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده است / فائزه زرافشان


تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزده است
همان که غیر خدا را دمی صدا نزده است

شهید داغ حسین است و ما در این فکریم
که سر به چوبه ی محمل زده است یا نزده است

هنوز بر سر تل ، دست روی سر دارد
هنوز پای غمش ایستاده ، جا نزده است

هنوز چشم به راه است ماه برگردد
و قرن هاست کسی سر به خیمه ها نزده است

خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد
بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده است

به پای بوسی صیدی که بین گودال است
کسی شبیه تو اینگونه دست و پا نزده است

امید من به تو و گریه های روضه ی توست
که چشم هام به اشک تو پشت پا نزده است

چقدر در دو جهان بی سر است و بی سامان
توانگری که دمی سر به کربلا نزده است
1320 0

و قرن‌ هاست کسی سر به خیمه‌ ها نزده‌ ست / فائزه زرافشان

تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزده‌ ست
همان که غیر خدا را دمی صدا نزده‌ ست

شهید داغ حسین است و ما در این فکریم
که سر به چوبه ی محمل زده‌ ست یا نزده‌ ست

هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد
هنوز پای غمش ایستاده، جا نزده‌ ست

هنوز چشم به راه است ماه برگردد
و قرن‌ هاست کسی سر به خیمه‌ ها نزده‌ ست

خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد
بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده‌ ست

به پای‌ بوسی صیدی که بین گودال است
کسی شبیه تو این‌ گونه دست و پا نزده‌ ست

امید من به تو و گریه‌ های روضه ی توست
که چشم‌ هام به اشک تو پشت پا نزده‌ ست

چقدر در دو جهان بی‌ سر است و بی‌ سامان
توانگری که دمی سر به کربلا نزده‌ ست

 
1187 2 4.22

چه شد عطر تنت؟ پیراهنت را بادها بردند  / فائزه زرافشان

دلم می‌خواست باشم راهی دشت جنون من هم 
گل سرخی کنار لاله‌های واژگون من هم 

بگو نام مرا در زمره‌ی عشاق بنویسند 
که خوردم خون دل‌ها بیستون در بیستون من هم 

چه شد عطر تنت؟ پیراهنت را بادها بردند 
رهایم کن که شیون سر دهم در سووشون من هم 

هلا چاووش خوانان در غم گل نوحه خوان باشید 
که امشب خون ببارم با نوای ارغنون من هم 

پس از کوچ غم انگیزه تون هر شب خلوتی دارم 
میان خیمه انا الیه راجعون من هم 
 
1334 0 5